آرامش ابدی

ذهن پنهان

آرامش ابدی

ذهن پنهان

ده برج

 

دو گودال سرخ

ده برج کبود

آهسته آهسته

به خاک می افتد خورشید

سایه های سیاه در میان  ده برج نامیزان

میسوزد ارام  بی هیچ شعله ای

قیچی

 

Entry for June 06, 2008

من زنده نیستم

  

من زنده نیستم

 

حق با شماست

من هیچگاه پس از مرگم جرات نکرده ام که در آینه بنگرم

وآانقدر مرده ام که هیچ چیز مرگ مرا ثابت نمی کند

و داد زدم :

باور کنید

من زنده نیستم

بر او ببخشایید

 

بر او ببخشایید

بر او ببخشایید

زیرا که محصور است

زیرا که ریشه های هستی بار آور شما

در خاکهای غربت او نقب می زنند

و قلب زود باور او را

با ضربه های موذی حسرت

در کنج سینه اش متورم میکنند

همه چیز در درون ِانسان است

هر چه مینویسم

نمیتوانم بکویم

که در درونم چه میگذرد

صدایی موذن از دور می آید

گنگ است اما از آهنگش پیداست که چه می گوید

اغاز و پایان هم چیز در دست اوست

من و تو اینجا چه میکنیم

هر چه می خوانم نمی فهمم

که چرا و چگونه شد ؟

آه زندگی چقدر آسان تمام میشوی

اما پیچیده و تنها

هر چه میگذرد برایم گنگ تر می شوی

از اینهمه  خواستن خسته ام

پلکهایم بسته میشود

اما نه برای همیشه

تنها مدتی کوتاه  تا دوباره مجال باز شدن یابند

همیشه و همیشه این طور است چشمهای بسته باز میشوند و چشمهای باز،  بسته

چشم موجود عجیبی است مانند دست

این دو را دوست دارم

همه چیز در درون ِانسان است

چشم باز یا بسته هیچ فرقی نمیکند

قیچی

جدیدترین تعریف از زندگی

زندگی هم یکی از مشکلات ماست (جدیدترین تعریف از زندگی، کپی رایت دارد!)

بنگ بنگ، عشق من منو با تیر زد

ترجمه ای آزاد و کودکانه از ترانه ی "Bang Bang (My Baby Shot Me Down)" با صدای نانسی سیناترا از آلبوم موسیقی فیلم "بیل را بکش 1" :



من 5 ساله بودم و اون 6 ساله
رو اسبای چوبی سواری میکردیم
اون سیاه می‌پوشید و من سفید
اون همیشه جنگو میبرد

بنگ بنگ، اون منو با تیر زد
بنگ بنگ، من تیرم خطا رفت
بنگ بنگ، اون صدای وحشتناک
بنگ بنگ، عشق من منو با تیر زد

فصلها اومدن و زمانو عوض کردن
وقتی بزرگ شدم، بهش گفتم : "مال من"
اون همیشه می‌خندید و میگفت:

" یادت میاد وقتی بازی می‌کردیم
بنگ بنگ، من تو رو با تیر زدم
بنگ بنگ، تو تیرت خطا رفت
بنگ بنگ، اون صدای وحشتناک
بنگ بنگ، من همیشه تو رو با تیر میزدم
"

موسیقی نواخته شد و مردم خوندن
فقط برای من، ناقوسهای کلیسا به صدا دراومدن

حالا اون رفته، نمی‌دونم چرا
و تا امروز، هنوز گاهی گریه‌ام میگیره
اون حتی نگفت خداحافظ
اون حتی لِفتش نداد تا دروغ بگه.

بنگ بنگ، اون منو با تیر زد
بنگ بنگ، من تیرم خطا رفت
بنگ بنگ، اون صدای وحشتناک
بنگ بنگ، عشق من منو با تیر زد

چه کسی نفرین را ربوده است؟؟!!

من غارت شده ام

قلبم لخت و خالی می لرزد

چه کسی نفرین را ربوده است؟؟!!

.....

من امشب به خودم قول دادم «هرگز نمیرم» ولی تو هرگز نفهمیدی فقط کسی که مرده باشه همچین آرزویی میکنه.