آرامش ابدی

ذهن پنهان

آرامش ابدی

ذهن پنهان

باور ن کن

 

باور نکن هر آنچه که میگویند

زمان زمان پاسخگویی به توست روزها خواهند رفت و تو خوشبخت خواهی شد

باور کن هر آنچه میگویند

قیچی

۴ شنبه کسل

آسمان را میشناسد ابر به ابر قطره به قطره مانده ام در کنار این سیلاب بی خود از خود گمشده در حصاری بی سامان حصاری به تیرگی چشمانم همه چیز در حال تکان خوردن است پاههایم در اختیارم نیست همچون قلبم میتپد صدایی موزون شنیده نمیشود همه چیز وارونه اینها چیست که بر کاغذ می ایند

 (چهارشنبه 20/1/85 )قیچی

 

.....

من امشب به خودم قول دادم «هرگز نمیرم» ولی تو هرگز نفهمیدی فقط کسی که مرده باشه همچین آرزویی میکنه.

توصیه می کنم نخوانیدش.

چند هفتهء پیش تصمیم گرفتم بنویسم که چه ها دارد پیش می آید (می رود). ذهنم یاری نمی کند که همه را به یکباره بنویسم. سعی می کنم هرشب یکی به شماره ها اضافه کنم. ترتیب هم تنها براساسِ ترتیبِ خطور به ذهنم است و نه اهمیت.(این را می نویسم که بعدها خودم را کمتر سرزنش کنم که چرا این مهمتراز آن بوده برایم و آن یکی نه!). حاصل هم شده است همینی که می بینید.
کمی طولانیست و بیشتر به اعتراف نامه ای می ماند.
توصیه می کنم نخوانیدش.   ادامه مطلب ...

گمشده

گمشده ایم ،
ولی نه از نوع ِ "از منزل خارج شده"
و یا "تاکنون مراجعت ننموده"
یا "ضمناً نامبرده دارای اختلال ..."
نه ، از هیچ کدام از این انواع نه ،
از نوع ِ گم و گور شده ایم.

دیروز فلان طور

آدم هوس می کند بیاید بنویسد مثلاً ، "دیروز فلان طور" ، ولی بعد می بیند این دیروز هم خالیست از هرگونه "فلان" و "طور" ، بعد فحش را می کشد به نکُ وار * ِ هرچه نوشتن.

----

* نکُ وار را خودمان هم نمی دانیم دقیقاً به چه معناست ، یک اصطلاحِ ترکیست به گمانمان که اشاره به گذشتگان ، بازماندگان و آیندگانِ یک فرد یا مطلب و غیرو دارد. تلفّظ اش هم در اصل چیزی شبیه به نَچیوار است ، حدس زدیم ادبی اش باید یک چنین چیزی باشد که در متن آوردیم

 

مهم

می خواستیم زیرشان خط بکشیم،که یعنی اینها مهم اند،که یعنی اینها را باید "حفظ"شان کنیم ،
دست و دلمان لرزید و خط رویشان کشیده شد.
ناخوانا شدند.

حالا ببینید کی گفتیم

از فردا می خواهند بشینند ضجّه مویه کنند که فصل ِ جیک جیک ِ مستانشان هم دیگر تمام شد و حالا اینها باید چه کنند با رخوت ِ زنی در آستانهء فصل ِ سرد !