آرامش ابدی

ذهن پنهان

آرامش ابدی

ذهن پنهان

خدا حافظ

خدانگهدار

یکی از نقطه ضعف های من زمان های "خداحافظی" ست.
یعنی کافیست سره سوزنی از لحاظِ روحی کسی ( یا چیزی) برایم ارزشمند باشد و دوستش داشته باشم. حتّی اگر قرار باشد سفری دو روزه بروم آن لحظهء نگاه کردن در چشمهایِ طرفِ مقابل و "دل کندن" آزارم می دهد ، خیلی سخت به چیزی یا کسی وابستگی پیدا می کنم ولی این وابستگی (هر چقدر هم که اندک باشد) آن لحظه ها، آنقدر جلویِ چشم هایم پر رنگ می شود که هیچ چیز را نمی بینم.
این چیز می تواند یک آدم باشد یاحتّی ته سیگاری که از بودنِ با آن لذّت برده ام ...
خیلی کلّی تر از اینهاست که گفتم.

نرو ، ولی اگر که قرار شد بری ، خداحافظی نکرده برو. 

خطر آتشسوزی

شاید بهتر است روی روزهایِ گذشته یک برچسب بزنی که : " به شدّت آتشگیر"
تا نیایی و یکهو گرمشان کنی ،
روشنشان کنی ،
دودش امروزت را هم سیاه می کند  

چه کسی مسله این است!

درست است که خیلی طول کشید
ولی بالاخره فهمیدم که آن ممه را "لولو" برد ،
ولی بعضی چیزها را هیچ وقت نفهمیدم که "که" بُرد؟
یا "که" می بَرَد؟
...
مفهوم نیست؟
...
موهایِ مشکیِ پدر را می گویم ،
جوانیِ مادر را ،
...
دلِ مهربانِ تو را می گویم،
تنهائی هایِ خودم را،
...
خنده هایِ مادر بزرگ را می گویم ،
دستانِ پدر بزرگ را،
...
مفهوم شد؟

 

خودتی؟؟

وقتی که چیزی نوشته نمی شود دو حالت دارد ،
یا آنقدر ناچیز است که نمی نویسی اش ،
یا آنقدر بزرگ است که نمی گنجد که بخواهی بنویسی اش.
یا اینکه گیج و گنگی ،
سیاه و سفیدی ،
گرفته ای.
اینها آخری ها حالت نیست،
خودتی...  

از دهن افتاد

تو هنوز هم همه چیز را "ساده می گیری" و "سخت" رها می کنی.

ولی ما دیگر نه "سخت می گیریم" و نه "ساده" رها می کنیم.

برای این شبیه شدنه ، خیلی سال گذشته.

گذرِ زمان همه چیز را از دهن می اندازد.

لولو

کوچولو یادت باشه که ، نترسی لولو دوروغه

دادوبیداد

همیشه برای داد زدن وقت هست اما مهم اینه که کی یا کیا صدای فریادو میشنون....جدی میگه سعی کن یه جوری داد بزنی که خودتم بشنوی.....یا اگر نمیخوای بشنوی سعی کن حس کنی که داری داد میزنی....