آرامش ابدی

ذهن پنهان

آرامش ابدی

ذهن پنهان

ماکارونیِ دنیا

همّت می خواهد

آنقدر جهالت را ادامه دادیم که مجهول شدیم. آنقدر خفه ماندیم که ساکت شدیم و آنقدر رخوت زده شدیم که ساکن شدیم.
اصلاً اگر راستش را بخواهی باید بگویم که ندانسته ایم ، نمی خواهد بداندِسته شده ایم.
حیطه های مختلف را که نگاه می کنی و داری مثلاَ می سنجی که ببینی چه ها کرده ای و چه کنی و الگوریتمی بیابی که جواب را بهینه کند و هزار کوفت و زهرمارِ دیگر که این روزها attachاین روزمرگی ها و زندگی ها و غیره شده است، به خودت میائی که یادت رفته چشم هایت را باز کنی و ادّعای نگاه کردن و دیدن داری و دلت حسابی خسته و خُجسته است. وقتی نمی شود تمامی زوایا را به خوبی بشکافی و آن طور که انتظارش را داری تجزیه کنی و فرو روی ، همان بهتر که این ندانسته و نمی خواهد بداندسته ها را نگه داری برای وقتی که نمی خواهی به زیاد شدنِ روزهایِ قرمز فکر کنی. به این فکر می کنی که هرچقدرهم که پیچیده نگاه کنی این ماکارونیِ دنیا را ، چیزی از پیچیدگی اش نمی توانی بکاهی ، همان بهتر که حواست را به حاشیهء بشقاب پرت کنی. 

نظرات 1 + ارسال نظر
شراره چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:25 ق.ظ http://aeenebahai.blogsky.com

حکایت جالبی دارن ماکارونی ها
موفق باشی

با سوس باشه که جالب تر میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد