ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی
از دودمان باد
آب از تو طوفان شد
خاکاز تو خاکستر
از بوی تو آتش در جان باد افتاد
هر قصری بی شیرین چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد بوی تو می آید
تنها تو می مانی
ما میرویم از یاد
یه پرندس یه پرندس یه پرندس
یه پرندس که از پرواز خود خسته س
گل بالش رو بستن دست دیروزا
نمی آد حتی به یادش فردا
یه آوازه یه آوازه یه آوازه
یه آواز که تو سینم شده انبار
یه اشکی که می چکه رو گیتار
به این ها عاقبت کی گیرد این کار
یه مردابه یه مردابه یه مردابه
یه مردابه توی تن از فراموشی
یه چراغی که میره رو به خاموشی
نگردد شعله ور بیهوده میکوشی
داس بیدسته ما
سالها خوشه نارسته بذری را برمیچیند
که به دست پدران ما بر خاک نریخت
کودکان فردا
خرمن کشته امروز تو را میجویند
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ، در نگاه فردا
هیچکس بر تو نخواهد بخشید