آسمان را میشناسد ابر به ابر قطره به قطره مانده ام در کنار این سیلاب بی خود از خود گمشده در حصاری بی سامان حصاری به تیرگی چشمانم همه چیز در حال تکان خوردن است پاههایم در اختیارم نیست همچون قلبم میتپد صدایی موزون شنیده نمیشود همه چیز وارونه اینها چیست که بر کاغذ می ایند
(چهارشنبه 20/1/85 )قیچی